عشق راستین چیست؟
اريکسون معتقد به رشد و تکامل روان است و آن را
مرحله به مرحله توضيح ميدهد...
اين رشد از نظر او 8 مرحله دارد که اولينش شکلگيري احساس
اعتماد به ديگران است، اينکه بتوانيم در عين حواسجمعي و در نظرگرفتن ملاحظات
اجتماعي و قانوني، به ديگران اعتماد کنيم. پس از طي چند مرحله ديگر به هويت ميرسيم
و سپس به توانايي عشق ورزيدن و پس از آن به توانايي کمک به نسل آينده و فراهم کردن
آيندهاي بهتر براي آنها.
هر مرحله، پيشنياز مرحله ديگر
است و البته يکي از قابلتوجهترين نکات در اين الگوي تکامل رواني، تقدم هویت بر
عشق است.
هويت، پيشنياز عشق ورزيدن
است. يکي از آزمايشهاي روانشناختي براي ارزيابي هويت اين است که تلاش کنيم 5
دقيقه در مورد خودمان صحبت کنيم؛ چيزي که سهل و ممتنع است.
بسياري از افراد نميتوانند
حتي چند جمله هم در مورد خودشان صحبت کنند. آنها تا ميآيند در مورد خودشان حرف
بزنند، خود را در ارتباط با نزديکانشان تعريف ميکنند؛ يا از همسرشان ميگويند يا
از فرزندانشان. اين مشکلي است که بيش از همه، آن را در مادرهاي ايراني ميبينم.
وقتي از آنها ميخواهم کمي از خودشان بگويند، از همان آغاز در مورد فرزندانشان
صحبت ميکنند چون هويت خود را با هويت فرزندانشان گره زدهاند.
البته معمولا اين وابستگي
متقابل است و در فرزندان هم نسبت به مادر وجود دارد. اين وابستگي متقابل نشان ميدهد
نه فرزندان نسل جديد توانايي عشق ورزيدن دارند و نه مادران نسل گذشته هيچگاه عاشق
پدران ما بودهاند. مگر ميشود مادري همه هويتش را وابسته به هويت فرزندانش بداند،
هيچ انگيزهاي براي اينکه براي خودش وقت بگذارد نداشته باشد، همه وقت و انرژي و
سرمايهاش را فداکارانه وقف فرزندش کند و در عين حال بتواند ادعا داشته باشد که
عاشق شوهرش است؟
مگر ميشود جواني بحران هويت
داشته باشد، بين سنت و مدرنيته دست و پا بزند، به هيچ چيز پايبند نباشد، هيچ هدفي
نداشته باشد و آنگاه بتواند ادعا کند که به راستي عاشق شده است؟ عشق درختي است که
در زمان استقلال شکوفه ميدهد. زماني ميتوانيم بگوييم آماده عاشق شدن هستيم که با
استقلال و تنهايي خود و مشکلات آن رويارو شده باشيم. تنهايي خوبي داشته باشيم و از
آن لذت ببريم.
آن وقت است که عشق ما را به
درجه تکاملي بالاتري ميرساند و به زندگي معناي عميقتري ميدهد. در حاليکه در
جوانهاي ما عشق به وسيلهاي براي فرار از تنهايي و «آويزان ديگري شدن» تبديل شده
است.
عشقي که قبل از شکل گرفتن هويت
ايجاد شده باشد، طبق نظريه اريکسون، عشقي ناکام و بيمعني است. ما وقتي ميتوانيم
عشقي راستين و همراه با تعهد را تجربه کنيم که قبل از آن هدفمند و با هويت باشيم.
پرداختن به مساله بحران هويت بايد يکي از اولويتهاي سلامت روان در جامعه کنوني ما
باشد.